اثرات رویارویی با رخدادهای آسیبزا بر کودکان
اثرات رویارویی با رخدادهای آسیبزا بر کودکان (بخش سوم)
دوره حاد پس از آسیب
در آخرین بخش از این سلسله مقالات، به دوران پس از آسیب میپردازیم. هم زمان با اتمام یک رویداد آسیبزا، ذهن و بدن در پیوستار برانگیختگی و گسستگی به آرامی به مراحل قبلی باز میگردند. کودک از وحشت به ترس، هشدار و با طی شدن زمان و دریافت حمایت، به آرامش باز میگردد. ضربان قلب، فشار خون و سازگاری فیزیولوژیکی طبیعی میشود. اگر کودک بتواند این مسیر معکوس را طی کند، مغزش به حالت پایه یعنی سبک تفکر پیش از رخداد آسیب باز میگردد. گوش به زنگی افراطی کاهش پیدا میکند و مکانیزمهای روانی مرتبط با توجه نیز حالت طبیعی به وضعیت طبیعی خود باز میگردند. کودکی که حالت گسستگی پیدا کرده بود، شروع به توجه کردن به محرکهای بیرونی میکند. او که کاملاً بر سرنخهای بیرونی مربوط به تهدید متمرکز بود، اکنون میتواند به محرکهای درونی توجه کند. مواردی مانند احساسات، افکار، حس کردن ضربان قلب یا توجه به پای زخمی خود که حین حادثه مجروح شده است.
به این ترتیب کودک اکنون ترس و اضطراب را احساس میکند در حالیکه قبلاً در حالت گسستگی هیچ احساسی نداشته است. او شروع به فکر کردن درباره آنچه رخ داده است میکند و تلاش دارد معنای آنچه رخ داده است را درک بکند. به این دلیل که رویداد آسیبزا به طور مشخص خارج از دامنه طبیعی تجربیات زندگی است، افراد به شیوههای گوناگون سعی میکنند تا موضوع را پردازش کنند و نسبت به آن تسلط پیدا کنند.
رخداد آسیبزا بارها و بارها در ذهن کودک تکرار میشود. وجود تصاویر مزاحم مرتبط با آسیب ممکن است باعث پرش افکار در کودک شود. تجربه دوباره آسیب در ذهن کودک، باعث میشود او بارها و بارها داستان آن را برای دیگران تعریف کند یا در نقاشیها و بازیهایش آن را به نمایش بگذارد. در این مورد کودکان خاطراتی از آسیب در ذهن خود دارند اما این خاطرات پیچیده و دارای حیطه های چندگانه هستند. خاطرات آسیبزا شامل یادآوری اطلاعات شناختی معمول (چه کسی، چی چیزی، چه زمانی، چه مکانی)، اطلاعات هیجانی (ترس، وحشت، غم)، اطلاعات حرکتی-تعادلی (وضعیت بدنی هنگام تجاوز) و حافظه حالتی (گوشبهزنگی، بیشبرانگیختگی فیزیولوژیکی) میشوند.
تمامی مکانیزمهای روانی قابل پیشبینی و طبیعی که برای پردازش کلیه تجربیات مورد استفاده قرار میگیرند، در تلاش برای درک و تسلط یافتن بر رخداد آسیبزا، شکست میخورند. زیرا رخدادهای آسیبزا با تمامی تجربیات طبیعی زندگی متفاوت هستند. هرچقدر رویدادی ترسناکتر و متفاوتتر از تجارب معمول زندگی باشد، پردازش و یکپارچه کردن آن در بافت طبیعی زندگی دشوارتر میشود. ناتوانی در کنترل عناصر رخداد آسیبزا یا افکار مزاحمی که در پی آن میآید باعث شکلگیری پاسخ های فیزیولوژیکی و روانی خاصی در افراد آسیب دیده میشود.
یک گروه قابل پیشبینی از علایم و تغییرات فیزیکی که در دوره استرس پس از سانحه حاد دیده میشود، مرتبط است با توانایی بازخوانی هیجانات و خاطرات فیزیولوژیکی مرتبط با خاطرات آسیبزا. به کلام ساده کودک علاوه بر یادآوریهای شناختی حقایق و روایت جزئیات افکارش طی رویداد، ظرفیت گردآوری دوباره و زنده کردن تغیرات فیزیولوژیکی که در زمان واکنش هشدار وجود داشتهاند را دارد. در نتیجه، کودک خاطرات حالتی و هیجانی از رویداد آسیبزا دارد. این بدان معنا است که کودک گوشبهزنگ می شود و ممکن است پاسخهای از جا پریدن و تنش عضلانی در او افزایش یابد، ضربان قلب (تاکیکاردی) و فشار خون بالا پیدا کند. علیرغم داشتن رفتار طبیعی در اغلب موقعیتها، کودکانی که با رویداهای آسیبزا مواجه شده اند از دورن آشفته و بههمریخته هستند. آنها نمیتوانند به درستی در طیف برانگیختگی به عقب حرکت کنند و حالت آرامی پیدا کنند. چنین وضعیتی اثر عمیقی بر عملکرد دراز مدت کودک میگذارد.
تنش روانشناختی و فیزیولوژیکی درازمدت از نظر فیزیکی کودک را از پا در میآورد و از نظر هیجانی دردناک است. کودک به دلیل درد، انرژی و آسودگی مرتبط با افکار عود کننده مزاحم و خاطرات فیزیولوژیکی و هیجانی مرتبط با این افکار، گسترهای از مکانیزمهای اجتنابی حفاظتی را ایجاد میکند که برای فرار از یادآورهای ترومای اصلی مورد استفاده قرار می گیرند. این موارد شامل اجتناب فعال از هر یادآور تروما و مکانیزمهای ذهنی کرختی و گسستگی میشوند.
اجتناب، گنگی هیجانی و گسستگی:
کودکان آسیب دیده، هنگامی که با یادآورهای رویداد آسیبزای اصلی مواجه میشوند، ممکن است درد و اضطراب خیلی زیادی را تجربه کنند که باعث درماندگی آنها میشود. در چنین موقعیتهایی هنگامی که آنها نمیتوانند به شکل فیزیکی از یادآورها اجتناب کنند، گسستگی را تجربه میکنند. در پی یک تجربه آسیبزا، کودکان ممکن است شوکه یا مات و مبهوت شوند. اغلب اوقات، به نظر می رسد کودکانی که در حالت گسستگی قرار دارند، به نقطهای خیره شدهاند. میدانیم درحالیکه این کودکان از نظر فیزیکی حاضر هستند، ذهنشان خاموش و در جای دیگری است. گسستگی تلاش برای اجتناب از یادآورهای دردناک ترومای اصلی است.
اجتناب از یادآورهای تروما برخی اوقات کار بینهایت سختی است. در چنین مواقعی، کودکان به شکلهای مختلف به درون خود پس میروند. این پس کشیدن متمرکز بر درون، به شکلی بنیادی به معنای داشتن دفعات تحریک کمتر فکرهای مزاحم درباره رویداد برای این کودکان است و بنابراین آنها میتوانند به این وسیله از درد اجتناب کنند.
پاسخ سازگارانه بدوی به تهدید بستگی به عوامل چندی دارد. گسستگی در بچههای کوچکتر، زنان و در طول رویدادهای آسیبزایی که همراه با درد و عدم امکان فرار هستند، بسیار شایع است.
پایان
نوشته دکتر بروس پری
ترجمه و تلخیص مهرنوش نرسی